روایت دردهای زینب (س) – در مجلس شام
تاريخ : جمعه 8 / 9 / 1391برچسب:, | 12:58 AM | نویسنده : امید

ابن زياد درميان اعوان و انصار خود با كمال كبر وغرور بر دنياي خويش تكيه زده و منتظر ورود اسراء مي‌باشد.
به امر او اسراء و سرهاي بريده را وارد و در برابر او قرار دادند و او مستانه قهقهه مي‌زد.
در وقت ورود اسرا، عقيلة هاشم بني هاشم به طور ناشناس وارد مجلس گشت و درگوشه‌اي روي زمين نشست. ابن زياد از اطرافيان سؤال نمود: «اين زن كيست؟» به او گفتند: «او زينب، دختر علي مي‌باشد.» ابن زياد همچو كسي كه منتظر اين لحظات باشد، براي طعنه زدن بر آل رسول الله، با تمسخر گفت: «الحمدالله الذي فضحكم.»؛ خدا را سپاس كه شما را رسوا و مفتضح نمود و دروغ شما در گفتارتان آشكار نمود. عقيلة بني هاشم از اين جسارت ابن زياد بر آشفت و فرمود: «خدا، شخص فاسق را رسوا مي‌كند و بدكار دروغ مي‌گويد و او ديگري است، نه ما.»

 

 


ابن زياد درمقابل شكست ابتدايي خود ندا داد كه: «ديدي خدا با برادرانت و خاندانت چه كرد؟.»
زينب كبري (س) با آرامش خاص خود فرمود: «و ما رايت لاّ جميلا.» ما كه به جز خوبي چيزي نديديم.

اينان افرادي بودند كه خداوند مقام شهادت را سرنوشتشان ساخت، از اين رو داوطلبانه به خوابگاه هاي خود شتافتند. به زودي خداوند تو و آنان را جمع كند؛ تا تو را به محاكمه بكشند. اكنون بنگر در آن محاكمه چه كسي مغلوب و درمانده است؟ مادرت به عزايت بنشيند اي پسر مرجانه!» گفتار آتشين دختر علي (ع) چنان غوغايي درمجلس بر پا نمود كه شخصيت ابن زياد رايكباره فرو ريخت و او غضبناك شد و قصد قتل دختر فاطمه زهرا را نمود، كه عمر بن حريث گفت: «به حرف زن نبايد اهميت داد.»
ابن زياد وقتي ديد قدرت مقابله باكلام علي وار زينب را ندارد، جهت تشفّي دلِ چركين خودگفت: «خداوند دل مرا با كشتن حسين و افراد قانون شكن اهل بيت شفا بخشيد.»
حضرت زينب فرمود: «به جان خودم سوگند، بزرگ فاميل مرا كشتي و شاخه‌هاي مرا بريدي و ريشه‌هاي مرا كندي. اگر شفاي دل تو در اين است باشد.»
ابن زياد گفت: «اين زن با آهنگ و قافيه سخن مي‌گويد به خدا قسم پدرش نيز شاعري قافيه‌پرداز بود.»
زينب بار از كلام نايستاد و فرمود: «اي پسر زياد! زن را با قافيه‌پردازي چه كار؟ من تعجب مي‌كنم از كسي كه با قتل امامش دلش را شفا مي‌بخشد و مي‌داند فرداي قيامت آن ها از او انتقام خواهند گرفت.» زينب مي‌گفت و ابن زياد در شعله‌هايِ كلام دختر علي دست و پا مي‌زد تنها راه سكوت دختر علي را در اين ديد كه دلش را به درد آورد. ناگهان زينب ديد ابن زياد را چوب خيزران بر لب و دندان حسين مي‌زند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • دانلود فیلم